loading...

آئین مستان

شهادت حضرت محمد,حضرت محمد,رسول اکرم,متن روضه رحلت حضرت محمد, روضه حضرت محمد, روضه شهادت حضرت محمد,متن مداحی واحد رحلت رسول اکرم,متن مداحی شهادت حضرت محمد,متن م

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2236 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1750 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1293 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 696 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 633 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 609 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3494 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6712 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2844 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3822 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3241 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3569 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4141 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3678 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7262 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4952 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5894 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4372 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5539 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4182 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 840 زمان : نظرات (0)

دارم می بینم کوچه ها رو

دارم می بینم کربلا رو

زخمای رو بازوی زهرا

سر حسین رو نیزه ها رو

حق رسالتم چه خوب ادا میشه
توو خونۀ علی آتیش بپا میشه
همین آتیش میره به سمت کربلا
مهمون ناخوندۀ خیمه ها میشه
گریه میکنم، برای آتیشی که توی راهه
گریه میکنم، برای فاطمه ام که بی پناهه
گریه میکنم، برا تنی که توی قتلگاهه

دارم می بینم کوچه ها رو

دارم می بینم کربلا رو

زخمای رو بازوی زهرا

سر حسین رو نیزه ها رو

دیگه رسیده لحظه های آخرم

علی و فاطمه بیاین بالا سرم

فاطمه جون علیُ بی سپر نزار

علی توهم باشی پناه دخترم

گریه میکنم، علی چه چیزهایی باید ببینه

گریه میکنم، وسط کوچه زهرا رو زمینه

گریه میکنم، سیلی رو صورت گلم میشینه

میبنم و بارون میبارم

همه اش جلو چشمام میارم

توی هیاهوی مدینه

غریبِ تنها یادگارم

دارم می بینم کوچه ها رو

دارم می بینم کربلا رو

زخمای رو بازوی زهرا

سر حسین رو نیزه ها رو

چقدر دلم پریشونه برا حسین

حماسه آفرینِ کربلا حسین

موذن نماز عاشقی حسین

قاری قرآن روی نیزها حسین

گریه میکنم، برا غریبترین شهید تا محشر

گریه میکنم، برای شاه تشنه کام بی سر

گریه میکنم، برای نفس زدن به زیر خنجر

قیامت کبرا حسینه

مقطع الاعضا حسینه

شفاءت سینه زنا تو

روز قیامت با حسینه

دارم می بینم کوچه ها رو

دارم می بینم کربلا رو

زخمای رو بازوی زهرا

سر حسین رو نیزه ها رو

حق رسالتم چه خوب ادا میشه

توو خونۀ علی آتیش بپا میشه

همین آتیش میره به سمت کربلا

مهمون ناخوندۀ خیمه ها میشه


خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 526 زمان : نظرات (0)

دلم گرفته غم از گونه‌ام سرازیر است

هوای آخرِ ماه صفر چه دلگیر است

و با گذشتن هر هفته میتوان فهمید

زمین چقدر بدون تو از زمان سیر دست

به شیشه ی غمت اینقدر سنگِ وصل مزن

دلا بسوز ز دوری، فراق تقدیر است

برای من که پُر از بی کسی است امروزم

اگر نیایی هر روز دیگری دیر است

گواه میدهد این اشک ها فراق تو را

حدیث دیده ی ما بی نیازِ تفسیر است

دوماه آواره ی خیمه های عزای ابی عبدالله بودیدم،بعد از دوماه میتونیم اینطوری ازت تقاضا کنیم آقاجان

بیا و روضه بخوان تا که باز گریه کنم

مس وجود مرا اشک روضه اکسیر است

چه میشود که ببینم لحظه ای را که

مدینه شاهد فریاد های تکبیر است

اولین کاری که حجت خدا امان زمان رُوحِی وَ اَرْواحُ الْعَالَمیِنَ لِتُرابِ مَقْدَمِه اَلْفدَاء میکنه،میاد مدینه اون دو نانجیب رو از خاک بیرون میاره،آرزوی دیرینِ همه ی اهل بیت بوده،آرزویِ دلِ جواد الائمه بوده،رو زمین میکوبید میگفت از زمین بیرونتون میارم،آتیشتون میزنم،آرزوی امام حسن،آرزوی ی عبدالله،از امشب این روضه ها شروع میشه،اولین سوالی که آقا از این نانجیب میپرسه،میفرماید: چرا سیلی تو صورت مادرم زدی؟چرا دَرِ خونشو آتیش زدی؟ای مادر مادر،نانجیب نگاه تو صورت حجت خدا میکنه،مثل همیشه دروغ میگه،میگه: من آتیش نزدم،من تو این واقعه کاره ای نبودم...حضرت نامه ای از جیب قبای نازنینش بیرون میاره، میفرماید: بخوان،دستخط خودتو که میتونی بشناسی،انکار نمیتونی بکنی،میبینه نامه ی خودشه به معاویه ی ملعون نوشته،معاویه اومدم پشت در،صدا نفس کشیدنای فاطمه رو میشنیدم...،اما چنان با لگد به در زدم،صدا شکسته شدن،استخوان های سینه ی فاطمه رو شنیدم

مرحوم شیخ طوسی رحمة الله علیه میفرمایند:مسموم کردند پیغمبر رو،با اون حال وارد مسجد شد که دیگه حضرت رو پاش بند نبود،اگر برا اینجای روضه،آدم بخواد جون بده والله جا داره،شخصیت اول جهان اسلام،حالا تو بستر افتاده، میگه:بیایید دوات بیارید، یه پوستی بیارید روش بنویسم،به اشتباه نیوفتید،نانجیبِ ملعون ،گفت:  پیغمبر داره هزیون میگه...

از همینجا شروع شد، امیرالمومنین از همینجا ماموریت به صبر پیدا کرد،حضرت زهرا انگار دَر رو از همینحا آتش زدند،جلو چشم حضرت صدیقه...یعنی بعضیا میگن بعد از بابا نه،هنوز بابا تو بستر بود این نانجیبا اینطوری کردن،همه ی روضه هارو پیغمبر یک به یک خونده کنار بستر،نگاه به فاطمه میکرد یک به یک روضه هارو میگفت،نگاه به ابی عبدالله میکرد یک به یک روضه هارو میگفت

در پیش من  آتش مزن بال و پرت را

خونین مکن جانِ پدر چشمِ ترت را

فردا همینکه جمع کردی بسترم را

آماده کن کم کم عزیزم بسترت را

آماده کن از آن کفن ها دومین را

بیرون بیاور یادگارِ مادرت را

محتضر میگن حتی دکمه ی رو سینه اش  رو هم باز کنید،مثل کوه سنگینی میکنه رو سینه اش،یه وقت دیدن ابی عبدالله که کوچیک بود ،دوید خودش رو اندخت رو سینه ی پیغمبر،تا فاطمه اومد بچه رو برداره،گفت نه... اشاره کرد بزار باشه

بگذار روی سینه ام باشد حسینم

بگذار بر قلبم حسن را، دخترت را

بگذار با طفلانِ تو قدری بسوزم

حالا بگویم حرف های آخرت را

زاری مکن بر حال من با حال و روزت

خاکی مکن دنبال بابا معجرت را

تو بار شیشه داری میترسمت چون

خیلی مواظب باش طفل دیگرت را

بس کن عزیزِ تا سحر بیدار

بس کن کُشتی مرا از گریه ی بسیار

بس کن این چند شب بیدار مانده، آب رفتی

این چند شب گریانِ من، اینبار بس کن

می سوزم از این ناله های آتشینت

آتش مزن بر این تن تب‌دار، بس کن

رویت ندارد طاقت این اشک هارا

طاقت ندارد این همه آزار بس کن

زهرا باید ببینی روزهای بعد از این را

باید بمانی با غمی دشوار بس کن

باید بگویم روضه هایِ بعد خود را

باید بسوزی بعد این دیدار بس کن

حالا از اینجا پیغمبر روضه خونده،این چند بیت رو با پیامبر خدا ناله بزن...

ای کاش بعد از من کسی جایم بگوید

با هیزم و با آتش و دیوار... بس کن

ای کاش میگفتن بار شیشه دارد

ای کاش میگفتن با مسمار بس کن

حالا از اینجا روضه ی امام حسنم شروع میشه،خودش فرمود روضه ی من اینه

در کوچه میاُفتی کسی غیر از حسن نیست

با گریه میگوید که در انظار بس کن

نانجیب چقد داری مادرم رو میزنی،بس کن...بس کن،الهی بمیرم برا امام حسن،آقا جان این روضه رو میخونم ان شاءالله اگر زنده باشیم مدینه،تو حرمت میخونیم،اگه زنده نبودیم پیغمبر فرمود:روز محشر که همه گریانند...اشک ریزان حسن خندانند

در کوچه میاُفتی و میگوید به قُنفذ

افتاد دست مادرم از کار... بس کن

دستت مغیره بشکند حالا که افتاد

از چادر او پای خود بردار... بس کن

خیلی سخته،که خاکِ مصیبت بشینه سرت

خیلی سخته،غرورت لگد شه پیشِ مادرت

خیلی سخته،بیوفته زمین پیشِ چشمت زنت

خیلی سخته یه نامرد ،راه و به روت ببنده

ناموست رو زمینُ، یک بی غیرت بخنده

کوچه بود و یه داغی که هیچکس نشد باورش

کوچه بود و کبوتر که می لرزه بال و پرش

کوچه بود و حسن بود و بیتابیِ مادرش

کوچه بود و صدای نفس های مادر،خدا

کوچه بود و یه نامرد که می زد بازم بی هوا

کوچه بود و یه چادر که پُر می شد از رد پا

سنگینیِ یه دستی،که بغض از مرتضی داشت

چندتا بنفشه پایِ چشمای مادرم کاشت

لعنت به مردم آزار، مادرم شد گرفتار

با صورت خورد به دیوار

از سنگ بود جنسِ دیوار

ای مادرِ جوانم.....

وقتی امیر المومنین بدن پیغمبر رو غسل میداد،حضرت رو میخواد به صورت بخوابونه غسل بده،میشنید یه صدایی رو: علی جان! این صورتُ به رو به زمین نخوابون،صورتِ پیامبر خداست...حُرمت داره.....کجا رفت دلت؟

بگذار یه جمله هم از گودال گویم

خون گریه ات را کربلا بگذار بس کن

وقتِ هزار و نهصد و پنجاه زخمش

ای نیزه ی خونبار، این اِصرار بس کن

وعده ی هممون کربلا،نمیدونیم محرمِ دیگه ای باشیم ناله بزنیم

این ناله های دخترت پیش حرامی

با شمر میگوید: نزن، نشمار، بس کن

ای حسین...

پیغمبر فرمود :بزار بچه ها رو سینه ام باشند،حسن و حسین سینه ی منو سنگین نمیکنند،آرامشِ جانِ من هستند،من راحت جون میدم...شاید پیغمبر داره میبینه اون لحظه ای رو که،نانجیب وارد گودال شد،امام حسنم برا همین گریه میکنه،فرمود: "لا یوم کیومک یا اباعبدالله"...."والشمر جالسٌ علی صدر الحسین"حسین وای وای وای...

ناله ات رو دیگه نگه ندار تموم شد این شبا..."یوم علی صدر المصطفی و یوم علی وجه الثری"یه وقت رو کرد به مدینه زینبِ کبری:"یَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَیْكَ مَلِیكُ اَلسَّمَاءِ هَذَا حُسَیْنٌ بِالْعَرَاءِ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ اَلْأَعْضَاءِ..."هرچقدر کار داری با اربابت یکصدا بگو :یا حسین...

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 352 زمان : نظرات (0)

دل آفریده است که زیر و زبر کنی

ماه آفریده است که شقّ القمر کنی

باران رحمتیّ و قرار است نَم نَمَک

بر سنگ های سخت تعصّب اثر کنی

صف میکشن جنگل و دریا به خدمتت

سبزینه پوش عاطفه ها لب که تر کنی

این سنگ ها که بر سر اسلام می زنند

آقا مباد جان خودت را سپر کنی

در حجّة الوداع چه رازی است در دلت؟

باید تمام قافله ها را با خبر کنی

یا شافع النّفوس تو را جان فاطمه

در گیر و دار حشر به ما هم نظر کنی

جبریل من، به گرد بُراقش نمی رسی

گیرم در این مکاشفه خیلی هنر کنی

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 862 زمان : نظرات (0)

رسید از راه لحظه تلخ جدایی
امون از این همه ظلم و بی وفایی
کنار بستر تو روضه و آه
بدرقت یکی یکی اشک های ماهه
نگاه دختر تو خیره به آسمونه

دستات تو دست زهراست ولی چه نیمه جونه

از اشک زهرا و علی دلش گرفته آسمون

فاطمه میگه با نگاش اگه میشه یه کم بمون

یا رحمت اللعالمین......

حسن و حسین و زینب بی قرارن

روی دیوار غریبی سر میزارن

شبِ رفتن پیمبر شبِ دردِ

چون دیگه از این سفر بر نمی گردِ

امون از این مصیبت، عزا به پا شد امشب

برا پدر بزرگش زبون گرفته زینب

بی تو عذاب زندگی، مرو عزیز مادرم

از داغ رفتنت ببین خونِ دوتا چشم ترم

یا رحمت اللعالمین......

بعد رفتنت وفا نکرد مدینه

مجتبی دید مادرش روی زمینه

همه جا تیره و تار شد با یه سیلی

دخترت نفس زنان با روی نیلی

مسیر خونه گم شد حسن تنش می لرزید

به اشک چشم زهرا یه بی حیا می خندید

اینا همه اش بهونه بود

فاطمه دلتنگ شده بود

بعد سه ماه پیش چشات

رسید با صورت کبود

وای مادرم، وای مادرم.......


خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1184 زمان : نظرات (0)

بخوان نوحه در این عزا
برای رسول خدا
شب اشک و آه است
جهان بی پناه است
در این داغ عظمی
میکوبم به سینه

در سوگ پیمبر

میسوزد مدینه

به اشک چشمان ترم

سینه زن پیمبرم

یا رحمت اللعالمین

علی نوحه خوان در برت

پریشان شده دخترت

شده داغ دنیا

یتیمی زهرا

بعد از تو خزان شد

آن یاس بهاری

شد باران .....

بغض بی قراری

فاطمه خون جگر شده

سینه زن پدر شده

یا رحمت اللعالمین

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1611 زمان : نظرات (0)

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ

جانم فدای آن بنایی که نداری

قربان آن گلدسته هایی که نداری

 هرجا حرم دیدم سرودم زیر لب از

دلتنگی گنبد طلایی ...که نداری

 باب الرضا رفتم نشستم گریه کردم

بعضی ها خیلی با معرفت هستند، هر وقت میرن حرم امام رضا،روز اول فقط برا امام حسن مجتبی گریه می کنند

 باب الرضا رفتم نشستم گریه کردم

با یاد باب المجتبایی ...که نداری

 قالیچه ارثیه مادر بزرگم

نذر تو و صحن و سرایی ...که نداری

 من هر شب جمعه سلامی می دهم به

شش گوشه ی کرببلایی ...که نداری

 ما سینه زنهایت حسن کم گفته ایم آه

در مجلس دارُ البُکایی ...که نداری

دو ماه برا امام حسین گریه می کنی،دو ماه برا حسین به سر و سینه می زنی، یه امروز اومدی برا این آقا گریه کنی، یه امروز اومدی برا این آقا ناله بزنی، طول سال هم میگی :حسین! فقط یه روز تو سال اومدی بگی:حسن!.

همچین که حسن و حسین شروع کردن با هم کشتی بگیرن، پیغمبر نسشته،امیرالمؤمنین هم نشسته، بی بی دو عالم هم نشسته، همه دارن یه حرفی میزنن،اما دیدن پیغبر هی دارن میگن:جانم حسن! بی بی دوعالم سئوال کرد:بابا جان! حسین کوچیکتر از حسنِِ ،اگرم بخوای تشویق کنی، باید حسین رو تشویق کنی، چرا هی دارید میگی: جانم حسن! پیغمبر صدا زد:دخترم مگه نمی شنوی؟ همه ی عالم دارن میگن:حسین.. من دیدم کسی نمیگه:حسن! خیلی پسرم غریب ِ...فرمود: هر کسی به اندازه ی بال مگسی برا حسنم گریه کنه، فردای قیامت که همه چشما گریانِ، چشمی که برا حسنم اشک ریخته باشه،گریان نمیشه

 دردی که داری در خودت میریزی آقا

دردش رو به هیچ کسی نمیگه آقا، تا حالا دیده بودی کسی تو خونه ی خودش هم غریب باشه؟تا حالا دیده بودی کسی بین زن و بچه اش هم غریب باشه؟

دردی که داری در خودت میریزی آقا

حق می دهم درد آشنایی ...که نداری

دیدن یکی داره در خونه رو میزنه، بی بی دو عالم اومد پشت در، هر وقت در این خونه رو میزنن بی بی میاد در و باز میکنه،بی بی میشه امروزم ما اومدیم برا حسنت گریه کنیم،تو بیایی در و به رومون باز کنی؟تا در و باز کرد دید مرد عربی ِ، بهش فرمود: چی می خوای؟ گفت: اومدم پیغمبر رو زیارت کنم، گفت: مگه نمیدونی بابام مریضِِ، تو بستر افتاده، اجازه نمیده کسی بیاد عیادتش. رفت دوباره در زد، برا بار دوم بی بی همون جواب رو بهش دادن،بار سوم که در زد،پیغبر فرمود: دخترم،کیه داره در میزنه؟ گفت:بابا نمیدونم، یه مرد عربیِ،میخواد شما رو ببینه، تا این حرف رو زد، پیغمبر صدا زد: دخترم بخدا، برادرم عزرائیلِ.پیغمبر میخواد به فاطمه اش بگه: ببین،عزرائیلم میخواد بیاد داخل باید از تو اجازه بگیره.... اما من یه عده رو سراغ دارم اجازه که نگرفتن که هیچ تازه هیزم آوردن، اول در خونه رو آتیش زدن، هی داد میزدن میگفتن: علی بیا بیرون

ساعات بعد از داغ پیغمبر شروع شد

با رفتنش صد قصه دیگر شروع شد

دلشوره هایش یک به یک معنا گرفت و

از آنچه می ترسید پیغمبر شروع شد

در وقت دفن مصطفی، تنها علی بود

ایام سخت غربت حیدر شروع شد

امروز از یک طرف باید برا امام حسن گریه کنیم، اما بیشترش رو باید برا غربت علی گریه کرد، از امروز به بعد دیگه امیرالمؤمنین تنها میشه، از امروز به بعد دیگه کسی جواب سلامش رو هم نمیده،همه منتظر بودن پیغمبر بره،تلافی کنند

گفتند با هم در سقیفه بی حیاها

وقت تلافی کردن خیبر شروع شد

بعد از پیمبر هر کسی هر چه شنیده

باید بداند روضه از یک در شروع شد

گفتند از بغض علی با یاد خیبر

باید که آتش زد به این خانه به این در

وقتی که آتش بر در و دیوار افتاد

امام حسن در عالم رؤیا به عبدالزهرا فرمود: چرا روضه ی مارو نمیخونی؟ عرضه داشت،آقا! من بارها روضه ی شمارو خوندم،مگه روضه ی شما تشت طلا و پاره های جگر شما نیست؟فرمود: نه عبدالزهرا روضه ی ما اون روزی است که تو کوچه ها دستم تو دست مادر، از کوچه ها رد میشدیم

کوچه ای تنگ و دلی سنگ...

کسی که دریای کرم باشه

خودش نباید بی حرم باشه

دریای غرق خاک مگه میشه

این اوج ماتم و غریبیشه

ممنوع ِ اشک و گریه می دونم

توی دلم هی روضه می خونم

بقض گلوم راه صدامو بست

یه سیلی کاش بقض منو می شکست

اینجا نگهباناش چه بی رحمند

فرق زن و مرد رو نمی فهمند

از نسل اون نامرد چپ دستند

دستای سنگینی دارن پستند

کریمِ بی حرم حسن جانم....

غربت یعنی مردی توی خونه اش

حتی کنار بانوی خونه اش

تنها بمونه بی حبیب باشه

تو خونه ی خودش غریب باشه

آقای ما تو خونه تنها موند

زخم زبونا قلبش سوزوند

همدم نمونده غیر آه واسش

شد کنج خونه قتلگاه واسش

از دست خانمش دلش خونه

هر چی میخواد پاشه نمیتونه

هی کنج خونه دست و پا می زد

حسین و زینب و صدا می زد

کریمِ بی حرم حسن جانم....

تا تکیه به دیوار یا در داده

یاد روزای کوچه افتاده

تا که بخوای زخم زبون خورده

هر بار مغیره رو دیده مُرده

چهل سالِ کابوس شباش اینه

هی خواب اون سیلی رو می بینه

این غصه ها شد قاتلش دیگه

درداشو امشب به حسین میگه

رد شد دستش از رو سرم افسوس

می ترسم از تکرار این کابوس

بسه یه سیلی واسمون داداش

جون تو و ناموسمون داداش

مظلوم کربلا حسین جانم

مُقطع الاعضاء حسین جانم

غریب گیر آوردنت داداش

با لب تشنه گشتنت داداش

به زور نیزه بردنت داداش

صدا زد زینبم! تشتی برام بیار،سریع دوید تشتی آماده کرد گذاشت جلو امام حسن، اما تا داخل تشت رو نگاه کرد،دید پاره های جگر امام حسن ِ، داره خون بالا میاره، سریع اومد صدا زد:حسینم،عباسم!پاشید بیایید حسنم داره جون میده،شاید همچین که حسین و عباس اومدن، قبل از اینکه برن سراغ امام حسن اومدن زیر بغل های زینب رو گرفتن. چه خبره؟ آخه زینب تشت خونی دیده.چه خبره؟ زینب پاره های جگر امام حسن رو دیده، خود امام حسن هم صدا زد: "لا یوم كیومك یا أباعبدالله" اینجا یه تشت بود زینب نمیتونه ببینه، یه تشت دیگه رو هم من سراغ دارم، اون لحظه ای که دید کاروان رو وارد بزم عوام کردن، داره مجلس به هم میریزه، میدونی چه کار کرد؟ سر حسین رو بیارید،یه مرتبه دیدن یه تشت خونی رو آوردن، سر مقدس ارباب من و تو، میون تشت،یه مرتبه تا تشت رو آوردن،دیدن سریع رباب دوید سر رو بغل کرد،آخ حسین...

 

تعداد صفحات : 8

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 102
  • تعداد اعضا : 347
  • آی پی امروز : 498
  • آی پی دیروز : 636
  • بازدید امروز : 3,543
  • باردید دیروز : 3,835
  • گوگل امروز : 24
  • گوگل دیروز : 43
  • بازدید هفته : 11,911
  • بازدید ماه : 11,911
  • بازدید سال : 1,326,944
  • بازدید کلی : 19,832,772